سر آغاز

 

نام:  پیام...

و بزرگمهر فامیلی است که در شناسنامه ام درج گردیده...از سوم بهمن ماه یکهزار و سیصدو پنجاه و هشت به دنیا تحمیل شده ام..و شاید هم بلعکس..متولد و ساکن بندرعباس،شهری در جنوب،محصور بین دریا و استوار کوهی به نام گنو...

دیر زمانیست اندیشه نوشتن را در سر می پرورانم..ولی نبود قلمی تا جوهرش را برای نوشته ها فدا کند...قلمها نیز از یاد برده اند کارشان چیست..!

در این دو سال آخر عمر می خواهم بنویسم...از دغدغه های فکری و پرسشهای ایدئولوژیک که چنگ بر گریبانم انداخته اند...

از خودم می نویسم..از افکارم..از اعتقاداتم..رویاها..آرزوها..و هر آنچه مرا تشکیل داده اند...

سعی می کنم کتیبه ای مجازی از خود و شما گردآوری نمایم که در آن از لفاظی ها کاسته که با دوری از ظواهر به ژرفای معانی یورش ببریم...

و دل به یافتن اندیشمندانی بسته ام که اندیشه هایشان چون نور فانوسی در پیچ و خم های جاده تاریک زندگی باشد...و شاید تلنگری برای تاملی متفاوت....

هر آنکه خود را بی نیاز از نظرات و فرمایشات نیک اندیشان دانست،از هدایت دور گشته و به راه ضلالت خواهد رفت...مرا از اندیشه های زیبایتان محروم نکنید و بنگارید آنچه در سر دارید،در این آوردگاه مجاز...

امید بر اینکه تدوام نگاشته هایمان حقیقت زندگی را بر دیده هایمان عریان کند...

 

                                            ۸۶/۱۱/۳